افسانه های پراگ
24 شهریور 1403
پراگ

افسانه‌هایی شگفت‌انگیز درباره پراگ؛ جواهر اروپا

افسانه‌های زیادی در ارتباط با شهر پراگ وجود دارد؛ افسانه‌هایی که وحشتناک، خشونت‌آمیز، واقعی و تعدادی نیز بر پایه خیال و اوهام است. آیا به داستان‌های ارواح، اشباح و گولم‌ها باور دارید؟ بدون درنظرگرفتن باور شما باید بگوییم که این داستان‌ها بخش مهمی از تاریخ، فرهنگ و هویت جمهوری چک است. در این مقاله لیستی از داستان ها و افسانه های پراگ به همراه خیابان‌ها، ساختمان‌ها و مناطق خاصی که به آن مرتبط است را جمع‌آوری کرده‌ایم. با مجله گردشگری سه‌کلیک همراه شوید و این داستان‌های عجیب و مهیج را بخوانید. بعد از مطالعه تعیین کنید که افسانه های پراگ را باور کردید یا نه؟ بدون شک  این جریان‌ها، داستان‌های خوبی به شمار می‌رود و بیشتر داستان‌های خوب، بر اساس حقیقت نوشته شده‌اند. 

رزرو بلیط هواپیما ارزان به راحتی !

داستان پل محبوب چارلز؛ یکی از افسانه های پراگ

افسانه های پراگ

پل چارلز، عظمت و زیبایی مسحورکننده‌ای دارد. پیاده‌روی از ابتدا تا انتهای پل، یک تجربه لذت‌بخش است که روحتان را سبک می‌کند. البته برای یک پیاده‌روی آرام و به دور از شلوغی، بین ساعت 6 صبح تا 7 صبح بروید. پس ساعت خود را کوک کنید تا با ازدحامی از جمعیت روبه‌رو نشوید. 

طبق افسانه های پراگ، این پل به دستور امپراتور چارلز چهارم ساخته شده و نام‌گذاری آن نیز به همین دلیل است. چارلز چهارم ابتدا با ستاره‌شناسان مشورت کرد تا بهترین زمان برای ساخت پل مشخص شود؛ زیرا معتقد بود زمانی که در دنیا چیزی در حال ساخته شدن باشد، ارتباط آن با جهان اطرافش بسیار مهم است. 

اهمیت این موضوع و به‌کارگیری آن، از اعداد و ارقام حک شده روی پل مشخص است. مثلا آخرین سنگ بنای پل در ساعت 5:31 بامداد در 9 جولای 1357 گذاشته شد که وقتی این ارقام صعودی و نزولی در کنار هم قرار می‌گیرد، این گونه می‌شود: 135797531.  این نظریه چارلز شاید به نظر عده‌ای موثر و مهم نباشد که جای بحث زیادی دارد اما همانطور که مشخص است، نمی‌توان دوام و انعطاف‌پذیری پل را انکار کرد. 

همین ویژگی، آن را در شمار عجایب و افسانه های پراگ قرار داده است؛ زیرا در طول سال‌های زیاد و با وجود سیل، جنگ، تردد هر روزه‌ی گرداشگران و مردم محلی و… سالم مانده است. انعطاف‌پذیری پل نیز طبق افسانه‌ها به دلیل اضافه کردن تخم‌ها به موتور است؛ تخم‌هایی که از سراسر زمین‌های تحت سلطه جمع‌آوری شد تا در ساخت پل استفاده شود. زیرا معتقد بودند که با این کار پل مستحکم شده و دوامش افزایش می‌یابد. 

 افسانه Jan Nepomucky

یکی از مجسمه‌های معروف پل چارلز، مجسمه Jan Nepomucky است؛ مجسمه‌ای که 5 ستاره دور سرش شناور است. نپوموکی کشیشی بود که به یکی از همسران Vaclav چهارم ابراز علاقه کرد. بعد از اعتراف نپوموکی، واسلاو به همسرش مشکوک شد و او را متهم به زنا و خیانت کرد. او از نپوموکی کشیش خواست تا آنچه را که بین او و همسرش ردوبدل شده است را فاش کند. نپوموکی نپذیرفت و سرانجام او را در تابوتی حبس کردند و درون رودخانه ولتاوا انداختند. در این جریان که یکی از افسانه های پراگ به شمار می‌رود، گفته شده هنگامی که تابوت در حال غرق شدن بود، 5 ستاره شناور روی سطح آب قابل مشاهده بودند؛ به همین دلیل مجسمه را به این شکل ساختند.

افسانه چگونگی پیدایش پراگ

افسانه چگونگی پیدایش پراگ

یکی از افسانه های پراگ که احتمالا یکی از شناخته‌شده‌ترین آن‌ها محسوب می‌شود، داستان چگونگی پیدایش این شهر است. برای بیان این جریان باید به قرن 7 برگردیم؛ زمانی که سرزمین‌های چک توسط پرنسس Libuse و همسرش Premysl اداره می‌شد. 

پرنسس لیبوس، فردی عجیب‌وغریب بود، به این دلیل که بیشتر تصمیمات مهمش را بر اساس رویا و پیشگویی می‌گرفت؛ ازجمله انتخاب همسرش. یک روز لیبوس از قلعه Vysehrad به سرزمین‌های تحت سلطه‌اش نگاه می‌کرد که یکی از رویاهایش را دید. رویای او این بود که یک شهر بزرگ حدود 5 کیلومتر، کمی دورتر از جایی که او ایستاده، ساخته خواهد شد. 

افراد او عادت داشتند که طبق رویاها و تصورات شاهزاده خانم عمل کنند؛ پس فورا به سمت نقطه‌ای رفتند که رویای لیبوس در آن رقم خورده بود. در آن مکان مردی را دیدند که در حال ساختن آستانه خانه جدیدش بود. راستی Prah، یک کلمه چکی است که به معنای آستانه و طبق افسانه است و طبق همین، پایتخت چک، شهر Praha یا پراگ نام گرفت و این جریان یکی از داستان ها و افسانه های پراگ به شمار می‌رود.

داستان ساخت ساعت نجومی؛ یکی از افسانه های پراگ

درمورد ساعت نجومی پراگ، چندین افسانه وجود دارد که یکی از وحشتناک‌ترین آن‌ها را بیان می‌کنیم. طبق افسانه های پراگ، این ساعت عجیب توسط استاد Jan Hanus ساخته شد. استاد هانوس توسط مشاوران شهر پراگ، مامور به ساخت این ساعت شد که بسیار هم بامهارت و بااستعداد بود؛ زیرا بعد از اتمام کارش همه محو عظمت و شگفتی ساعت شدند. 

ماموران آنقدر از دیدن ساعت به وجد آمدند که به این نتیجه رسیدند از این ساعت فقط باید یک عدد وجود داشته باشد و فقط متعلق به خودشان باشد. ماموران شهر پراگ برای رسیدن به این هدف، یکی از عجایب و افسانه های پراگ را رقم زدند که بسیار ظالمانه و وحشتناک بود. آن‌ها به خانه استاد هانوس نفوذ کردند و با میله‌ای آهنی چشمانش را کور کردند تا نتواند ساعت مشابهی در شهر یا کشوری دیگر بسازد. از شنیدن اینکه نقشه آن‌ها نتیجه‌ای معکوس داشته، قطعا خوشحال خواهید شد؛ زیرا استاد هانوس با کمک یکی از شاگردان وفادارش، خود را به ساعت رساند و آن را از کار انداخت. ماموران شهر با شنیدن این خبر بسیار خشمگین و ناامید شدند. بیش از 100 سال گذشت تا فردی با مهارت کافی پیدا شد و ساعت را تعمیر کرد.

خرید تور مسافرتی خارجی به راحتی !

افسانه گولم؛ تندیسی شبیه به انسان

افسانه های پراگ

یکی از عجایب و افسانه های پراگ، وجود گولم است؛ یک افسانه محبوب که بازتاب‌های زیادی از آن در سطح شهر پراگ وجود دارد. برای بیان داستان باید به قرن 16 برگردیم. در آن زمان جامعه یهودی مورد حمله و در معرض نابودی بود. خاخام محلی به نام جودا لو بن بزالل، از گِل‌های رودخانه ولتاوا یک گولم ساخت. شاید بپرسید گولم چیست؟ گولم یک مجسمه یا تندیسی شبیه به انسان است که از چوب، گِل و… و با سحر و جادو ساخته می‌شود. 

خاخام محلی بعد از ساخت گولم روی پیشانی آن نوشت: Emet به معنای حقیقت در زبان عبری. قرار بود گولم از جامعه یهودی محافظت کند و با یک جادوی ساده بیدار شود. هر بار که خاخام برای بیدار شدن گولم از جادو استفاده می‌کرد، این تندیس خشن‌تر و غیرقابل پیش‌بینی می‌شد. مردم برای امنیت خود، از خاخام لو خواستند تا آن مجسمه را از بین ببرد. خاخام حرف E را از روی گولم پاک کرد تا کلمه met به معنای مرگ روی مجسمه باقی بماند. سپس آن را در اتاق زیر شیروانی کنیسه جدید-قدیمی ساختمان مذهبی یهودی‌ها دفن کرد و اینگونه بود که یکی از افسانه های پراگ رقم خورد. البته برخی معتقدند که پسرخاخام لو، ساخته دست پدرش را پیدا و دوباره بیدارش کرد تا در خیابان‌های پراگ قدم بزند.

افسانه خدمتکار غرق شده

فضای زیبای ساختمان Dum u Zlate Studny در شهر قدیمی پراگ، یک محیط مناسب برای این داستان مهیج است که یکی از افسانه های پراگ به شمار می‌رود. مدت‌ها پیش در آبخوری‌های محلی، شایعاتی مبنی بر پنهان شدن مقدار زیادی گنج در چاه این بنا به گوش می‌رسید. 

یک روز عصر خدمتکاری کنجکاو به نام لوبومیرا (Lubomira ) که در این ساختمان کار می‌کرد و در رویای یک زندگی بهتر بود، به سرش زد که صاحب این گنج پنهان شود. او در حالی که به اعماق چاه نگاه می‌کرد و ذهنش کاملا درگیر شده بود، تعادلش را از دست داد و درون چاه سقوط کرد و غرق شد. طبق همین داستان، گفته شده که این ساختمان توسط روح لوبومیرا به تسخیر درآمد. روحی که به این شکل و شمایل است؛ موهایش روی صورتش ریخته، دندان‌هایش از سرما بهم می‌خورد و از سر تا پایش خیس و مرطوب است. این ماجرا یکی از داستان ها و افسانه های پراگ است و دوستداران وحشت را ترغیب می‌کند تا از این ساختمان بازدید کنند. پس اگر دنبال مکانی برای شکار روح هستید از سمت میدان شهر قدیمی حرکت کرده و کمی پیاده‌روی کنید تا به این ساختمان برسید.

یکی از افسانه های پراگ؛ داستان برج Daliborka

داستان برج Daliborka

برج دالیبورکا بخشی از مجموعه قلعه پراگ است که داستان تلخ و غم‌انگیزی دارد و یکی از افسانه های پراگ به شمار می‌رود. تا پایان قرن 18ام این برج به‌عنوان زندان مورد استفاده قرار می‌گرفت. نام این زندان برگرفته از نام اولین فرد حبس شده در آن است؛ شوالیه‌ای به نام دالیبور. 

این شوالیه شجاع به دهقانان شورشی، خدمتکاران و افراد ضعیفی که توسط زورگویان تهدید می‌شدند، در خانه‌اش پناه می‌داد. سرانجام به همین دلیل به زندان افتاد و محکوم به اعدام شد ولی به دلیل محبوبیتش بین مردم، اعدام نشد. او هر روز پشت میله‎های زندان ویولن می‌نواخت و روزها را از سر می‌گذراند. انبوهی از مردم در پای برج می‌ایستادند و صدای گوش‌نواز ساز او را با دل‌وجان می‌شنیدند. دالیبور آنقدر در زندان ماند که سرانجام از دنیا رفت. قصه زندگی او یکی از داستان ها و افسانه های پراگ است که هیچوقت از ذهن مردم پاک نمی‌شود. برخی معتقدند که هنوز صدای ویولن نواختن او به گوش می‌رسد، پس می‌شود گفت همه روح‌های سرگردان ترسناک نیستند. داستان دالیبور توسط یک آهنگساز اهل چک به نام Bedrich Smetana در سال 1868 به اپرا تبدیل شد.

رزرو هتل خارجی به راحتی !

کلام پایانی

در این مقاله سعی کردیم که لیست کوتاهی از افسانه های پراگ را جمع‌آوری کنیم؛ افسانه‌هایی که یک بخش جدانشدنی از فرهنگ چک است. از چگونه ساخته شدن پل چارلز و ارقام حک شده روی آن گفتیم تا به مجسمه‌ای با 5 ستاره شناور روی آن، افسانه چگونگی پیدایش پراگ و ساعت نجومی عجیب‌وغریب رسیدیم. شاید به وجود تندیس‌های طلسم شده و ارواح هیچ باوری نداشته باشید. اما با شنیدن داستان گولم ساخته شده توسط یک خاخام محلی، روح نوازنده‌ای در برج دالیبورکا، روح خیس و سرمازده یک خدمتکار و… کمی کنجکاو شده و برای سفر به پراگ و بازدید از این مکان‌ها ترغیب شوید. عجایب و افسانه های پراگ با وجود ترسناک و عجیب بودنشان واقعا داستان‌های مهیجی برای شنیدن محسوب می‌شوند. اگر از این مکان‌ها بازدید کردید و یا دیدگاه متفاوتی نسبت به این ماجراها دارید، نظر خود را با مجله گردشگری سه‌کلیک به اشتراک بگذارید.

نظرات کاربران